به زيبايي غروب و به غروب خستگي ها
به دلتنگي طلوع ارزو ها
به چشمه سبز خا طرات
به مترجم زيباي عشق خواص درياي روياها که هر چه بود در دريا بود، که عزيزم
ا قرباني درياي تقدير شد ....
و اينک من ما نده ام غرق در درياي احساس احساس رنگين که نه مي دانم و نمي دانم که
مي خواهد بستا يد قلب خسته ام را و ايا روشن مي کند شمعي سو خته را
کاش.........
اي کاش آشنا بودم با فرداي پوچ
که آيا مي شنا سد نام آتشين را و هجي مي کند زندگي را
يا اينکه مي شکند گلدان سرخ بلورين و يا مي سوزاند <