بهار 1386 - زندگی عاقلانه
خودشناسی با اشکال هندسی!
شاید شما هم جز آن افرادی باشید که در دوران تحصیل درس هندسه برایتان هیچ جذابیتی نداشت و از شنیدن نام آن بیزار بودید. چند لحظه این موضوع را فراموش کنید واین مطلب را بخوانید, می دانم که متعجب خواهید شد.
آزمونی ساده !
ساده ترین اشکال هندسی را به یاد بیاورید مربع،مستطیل،مثلث،دایره و منحنی ، سپس خیلی سریع و بدون آنکه زیاد به مغزتان فشار بیاورید شکلی را انتخاب کنید که بیشتر از همه می پسندید
آزمونی روانشناسی پیش روی شماست که با توجه به انتخابتان به سرعت نشان می دهد که شما در زندگی چه جور آدمی هستید و احتمال موفقیتان در چه مشاغلی بیشتر است!!!
آنها که مربع را انتخاب می کنند؛
کسا نی اند که در محیطی پایدار، بیشترین احساس آرامش را دارند و مسیر کارهایشان به طور کامل آشکار است چنین اشخاصی محافظه کارند و دوست دارند که همه چیز مرتب و منظم باشد.
وظیفه شناسند و اگر کاری را به آنها محول کنید آنقدر روی آن وقت می گذارند تا تمام شود حتی اگر کاری، تکراری و طاقت فرسا باشد و مجبور باشند که به تنهایی آنرا انجام دهند.
آنها که مستطیل را انتخاب می کنند؛
پایبندی به اصول, مشخص بارز آنهاست ونظم وترتیب را دوست دارند ولی آنرا بیشتر در سازماندهی دقیق اجرا می کنند.این امر سبب می شود تا راههای مناسبی را انتخاب و همه قواعد و مقررات را بررسی کنند. اگر وظیفه ای را به این اشخاص محول کنید ، ابتدا آنرا به خوبی سازماندهی می کنند تا اطمینان یابند که به طور اصولی اجرا خواهد شد.
آنها که مثلث را انتخاب می کنند؛
اشخاصی هدف گرا هستند و از برنامه ریزی قبل از انجام کارها لذت می برند و به طرح موضوع و برنامه های بزرگ و بلند مدت تمایل دارند اما ممکن است که مسائل جزئی را فراموش کنند. اگر کاری را بر عهده آنان بگذارید ابتدا هدفی را برای آن تعیین و سپس با برنامه ریزی کار را آغاز می کنند.
آنها که دایره را انتخاب می کنند؛
اجتماعی و خوش صحبتند و هیچ لحن خشنی ندارند و امور را با صحبت کردن در باره آن تنظیم می کنند و نخستین اولویتشان در زندگی ارتباط است. مطمئن باشید که اگر وظیفه ای را به آنها محول کنید آنقدر درباره آن صحبت می کنند تا هماهنگی لازم برای به انجام رسیدن آن کار ایجاد شود .
آنها که منحنی را انتخاب می کنند؛
خلاقیت در آنها موج میزند و اغلب کارهای جدید و متفاوتی انجام می دهند, نظم و ترتیب برایشان کسالت آور است. اگر تکلیفی را برای آنها در نظر بگیرید طرح های خوب و مشخصی برای آنها ابداع می کنند .
خنده درمانی
آیا تاکنون از خود پرسیده ایدکه چند بار در روز از ته دل می خندید؟ آیا آدم خوش خنده و خوشرویی هستید یا گرفته و عبوس و به اصطلاح جدی و مبادی آداب! پژوهشهای گوناگون در زمینه اثرات خندیدن بر جسم و روح بیانگر این واقعیت است که خندیدن سبب از بین رفتن بسیاری از فشارهای روحی و روانی شده و راندمان کاری را در افراد بالا می برد. در کشور هندوستان برای تشویق مردم به اینکه از دل مشغولی های روزانه خود دست برداشته برای لحظه ای هم که شده با "خنده" مشکلات خود را فراموش کنند، دست به ابتکار جالبی زده اند و دوره هایی تحت عنوان "خنده درمانی" تشکیل داده اند این دوره ها با استقبال بسیاری روبه رو شده است. بهره گـیـری از " خنده" برای درمان ناهنجاری های فکـری و عارضـه های جـسمـی، نخستین بار نیست که به مرحله اجرا درمی آید. پیش از این در کشور ژاپن به معجزه خنده پی برده و از آن برای آرامش روح و روان استفاده نموده اند. طی یک برنامه از پیش تعیین شده در کلاس های خنده درمانی برای علاقمندان به آرامش درونی، فواید خنده به طور مبسوط، شرح داده می شود. در این راستا بر این نکته تاکید می شود که بسیاری از ما اکثر وقت خود را در محل کار سپری می نماییم، جایی که بیشترین فشار را از لحاظ کاری متحمل می شویم، بیماری های زیادی مانند "فشار خون"، "نارسایی های قلبی"، "بی خوابی و افسردگی" حاصل فشارهای بیش از اندازه ای هستند که هر کدام از ما روزانه با آنها دست و پنجه نرم می کنیم، اضطراب و استرس محیط کار و فعالیت ممکن است به وضعیت بدتر مانند اعتیاد به مواد مخدر یا تفریحات غیر سازنده منجر شود. از این رو، تمرین خنده به فواصل زمانی در روز باعث می شود اکسیژن بیشتری به مغز برسد و با آزاد شدن هورمون های انرژی زا در بدن، فرد احساس آرامش بیشتری کند. پس سعی کنید همیشه لبخند بر لبانتان باشد.دست کم پس از هر دو یا سه ساعت کار مداوم یک نفس عمیق کشیده گردن و شانه هایتان را به عقب خم کنید تا به اصطلاح خستگی از تنتان بیرون برود. خنده درمانی سیستم ایمنی بدن را افزایش داده باعث می شود کمتر دچار سرماخوردگی و عطسه شوید همین طور بروز عفونت های حلق و ریه را تا حد قابل ملاحظه ای کاهش می دهد. خنده استقامت بدن را در ابتلا به بیماری هایی همچون آسم، برونشیت، سردردهای عصبی و میگرن، و نیز دردهای ناشی از آرتروز، دیسک کمر و ستون فقرات افزایش می دهد. خنده درمانی درحقیقت نوعی تمرکز فکری محسوب می شود که افکارانسان را از دنیای فیزیکی جدا می کند تا جایی که ذهن به هیچ چیز دیگری نمی اندیشد. تمام کسانی که از این روش استفاده می کنند به خوبی می دانند که هنگام متمرکز ساختن ذهن، همه افکار بد و منفی از قبیل اندیشه های جرم برانگیز، ترس، عصبانیت، حسادت و خود خواهی را می توان از ذهن بیرون کرد و روحیه ای شاد و سرزنده را با تمرین گذشت و فداکاری، احترام به دیگران، دوست داشتن و محبت ورزیدن و از همه مهمتر "بخشش" در وجود خود زنده ساخت. از این رو افراد بایدبیش از هر چیز زوایای شخصیتی خودرا به خوبی بشناسند و جنبه های شوخ طبعی را در وجود خود شناسایی کنند اگر چه این خصیصه در همه اشخاص به یک اندازه موجود نیست. طی فرآیند خنده درمانی به افراد آموزش داده می شود که صرف نظر از مشکلات و گرفتاری هایی که برای هر فردی در زندگی ممکن است پیش بیاید خندیدن و خوشحالی بخش جدایی ناپذیری از زندگی فردی انسان ها محسوب می شود. وقتی ذهن و فکر شما در آرامش کامل باشد قطعاَ راحت تر و آسان تر می توانید تصمیم بگیرید و با آرامش خاطر مشکلات خود را حل کنید. اعضاء کلاس های خنده درمانی ابتدا یکسری فعالیت های جمعی و گروهی را با هم انجام می دهند سپس هرکدام جداگانه همان فعالیت ها را به طور انفرادی و به فواصل زمانی در روز تکرار می کنند. هر فردی دارای استعدادهای بالقوه نامحدودی است که بکر و دست نخورده باقی مانده اند و می باید در مسیر درست و با شناخت صحیح فعالیت یابند. یکی از این راههای شناخت استعدادهای خاموش در وجود انسان خنده درمانی است. یک محقق دانمارکی با الگوگرفتن ازاتاق های "استراحت" و "استعمال دخانیات" در شرکت ها و ادارات پیشنهاد کرد اتاق هایی با نام "اتاق خنده" به این گونه مراکز اضافه شود تا کارمندان بتوانند دست کم 10 الی 15 دقیقه را در آنجا به خندیدن سپری کنند. هر چند این پیشنهاد هنوز عملـی نشده و تنها در حد یک فـرضیه است اما به عقیده وی ایـن تنها راهی است که می تـوان خنده را به محیـط کار نیز انتقـال داد. باشگاههای خنده در کشورهای غربی ماننـد آمریکا و انگلیس که هفته ای یک بار دایر می شوند مفیـد هستند اما کافی نیستند و نیاز افراد را برطرف نمی سـازند چرا که انسان ها برای تامین نیازهای روحی خود به اینکه هر روز بخندند نیاز دارند. یکی از محاسن ایجاد اتاق خنده این است که دیگر نیازی به وقت قبلی نیست و هر کس می تواند در هر زمانی که دلش خواست به آنجا برود و تا دلش می خواهد بخندد. نکته مهم اینجا است که آیا افراد می توانند هر زمان که اراده کنند بی دلیل بخندند و یا باید محرکی آنها را به این عمل وادارد. تحقیقات نشان می دهد که بسیاری از انسان ها نسبت به لطیفه هائی که می شنوند عکس العمل نشان می دهند. اگر لطیفه شیرین و بامزه باشد قطعاَ خنده را بر لبانشان خواهد نشاند. برای اینکه بتوانید خندیدن را تمرین کنید باید با افرادی معاشرت کنید که همیشه شاد و خوشحال هستند، گویی هیچ غم و غصه ای در زندگی نــدارند و اگر هم دارند آن را بروز نمــی دهند. در این گونه کلاس ها توسط تلویزیون و یا ضبط صوت داستان های خنده دار و بامزه به نمایش در می آید تا افراد به خندیدن وادار شوند. خنده را می توان به چند گروه تقسیم بندی کرد. گروه اول همان لبخندهایی هستند که افراد در هر زمان و مکانی می توانند از آنها استفاده کنند. به طور مثال خیلی ها برای اینکه ترس و یا اضطراب خود را پنهان کنند آن را با یک لبخند بروز می دهند و یا لبخندهایی که آدم ها از روی تنبلی، بی تفاوتی و اینکه حوصله حرف زدن ندارند به یکدیگر تحویل می دهند. دسته دوم خنده هایی هستند که در مکان های خاص و با کمی احتیاط انجام می گیرند. مثلاَ در مکان های عمومی خنده بی جا و بی مورد شخصیت آدم ها را زیر سؤال خواهد برد. دسته سوم خنده های بی صدایی است که در دل آدم ها انجام می گیرد. برای مثال دوست شما مطلبی در مورد شخصیت شما به زبان می آورد که به نظر شما اصلاَ واقعیت ندارد و شما در دل به او می خندید و یا موردی را از کسی پنهان کرده اید و در دل به او می خندید که از همه جا بی خبر است. دسته چهارم خنده های کاملاَ دوستانه است، زمانی که از ته دل می خندید و در آن لحظه تنها به چیزی می اندیشید که باعث خندیدن شما شده است. در این حالت تمام اعضاء بدن شما از عضلات سر و صورت گرفته تا دست و حتی قفسه سینه، شما را در خندیدن همراهی می کنند. از این رو از ته دل خندیدن بهترین و مفیدترین نوع خنده است! بنابراین از همین امروز تصمیم بگیرید با لبخند زدن به دیگران و از ته دل خندیدن آرامش را به محیط کار و زندگی خود آورده و زمینه ای مناسب برای رشد خلاقیت ها و دوستیهای پایدار را فراهم کنید
1خودباوری
باورهای غلط احساساتمان را تغییر دهیم…
فکر خود را تغییر دهیم تا احسا سمان متحول شود
بعضی اوقات به خود می گوییم که زندگی مان همین است
که هست و تا همیشه همین گونه ادامه خواهد داشت
با باز نگری درنحوه تفکرو ا حسا سمان زندگی خود را متحول سازیم :
{باورهای غلط} مجبوریم همان گونه احساس کنیم که باشیم و انتخاب
دیگری نداریم.
{باور های درست} بر خلاف تصور انتخابهای متعددی داریم پس انتخاب کنیم .
-------------------
{باورهای غلط} اشخاس ویا چیز های دیگر سبب می شوند که چنین احساسی داشته باشیم.
{باوهای درست} ممکن نیست ؛ نباید افراد یا چیزهای دیگر احساسمان را در دست بگیرند.
----------------------
{باورهای غلط} خودمان را نمی توانیم قبول کنیم به شرط این که
افراد دیگر تاییدمان کنند.
{باورهای درست} تفکرمان را تغییر دهیم مهم وضروری نیست که
همه مارا تایید کنند یا نه.
--------------------
{باورهای غلط} احساس بی ارزشی می کنیم اگراشتباهی مرتکب
شویم نمی توانیم دیگرکاردرستی راانجام دهیم .
{باورهای درست}چون ماجایزالخطا هستیم و همه اشتباه می کنیم
پس مثل دیگران حق اشتباه کردن را داریم.
---------------------
{باورهای غلط} می توانیم رفتارها و احساسات دیگران را کنترل کنیم.
{باورهای درست} تلاش نکنیم رفتارهمه ی افراد را تحت کنترل خود
درآوریم چون فقط می توانیم رفتار خودمان را کنترل کنیم..
---------------------
بیاییم روش فکر کردنمان را تغییر دهیم به (خود) و رفتارهای خویش
متمرکز شویم آن وقت احساس و افکار مانسبت به زندگی و همه
چیز عوض خواهد شد…
ودر پایان باید گفت که :
وز حادثه ی زمان زاینده مترس
وزهرچه رسدچونیست پاینده مترس
این یکدم نقدرابه عشرت بگذار
از رفته میندیش و ز آینده مترس
محمد فرامرزی :
مؤسسه روان شناسی باور
تلفن:03812251489
کد پستی:8817986458
با شکست در عشق چه باید کرد؟
به نام او تمرکز این نوشتار بر روی عشق زمینی و به تعبیر دیگر عشق مجازی است، که در مقابل عشق حقیقی بازشناسی شده و مراد از آن محبت شدید (نه محبت معمولی) بین تنها و تنها دو فرد انسانی است. عاشق و معشوقه ها در این میدان در چهار صورت قابل فرض اند: اول: عاشق و معشوق هر دو مرد باشند؛ دوم: عاشق و معشوق هر دو زن باشند؛ سوم: عاشق مرد و معشوق زن باشد؛ چهارم: عاشق زن و معشوق مرد باشد. در این میدان جای سخن بسیار است و نگارنده در جای دیگر به تفصیل به ماهیت و اقسام و... عشق پرداخته است
با فرض اینکه عشق بین دو فرد با تمام آثارش شکل گرفته (که حداقل اثرش آن است که این محبت شدید، فقط بین دو فرد ساری و جاری است و به قدری شدید است که این دو و خصوصا عاشق را از توجه به دیگران بازداشته است). ممکن است به دلایلی عاشق و معشوق، در حالی که همچنان به هم علاقه مند و نیازمندند، مجبور شوند که از یکدیگر فاصله بگیرند و این روابط و تجربه ها را قطع نموده و همدیگر را فراموش نمایند. و از آنجا که فراموش کردن و پشت سر گذاشتن فضاهای عمیق، شدید و نافذ عشق، به هیچ عنوان کار سهلی نیست و ممکن است به جد در فعالیت های عادی افراد اختلال ایجاد کند، از این رو لازم است که برای برون رفت از این وضعیت به چاره جویی نشست و به این سؤال پاسخ داد که در عشق ناکام و شکست خورده چه باید کرد؟ چگونه باید از این فضا فاصله گرفت و به وضعیت عادی زندگی پرداخته و این توان و فرصت را بیابند که از زندگی لذت ببرند؟ در پاسخ بدین مشکل و برای شکست خورده در میدان عشق، حداقل دو دسته پیشنهادات، قابل توصیه اند:
الف) نسخه هایی غیر از عشق:
از آنجا که فضای عشق، تمام وجود آدمی را اشغال می کند و به تمام ابعاد شخصیت آدمی معنا و شکل می دهد، پس از خالی شدن چنین امر فراگیر و نافذی، آدمی در قلب و جانش خلاهای بسیار شدیدی احساس می کند که به نحوی باید این محیط خالی را پر کرد. از جمله مشغله های پیشنهادی، کارهای سخت، جسمانی، سنگین و نیز ورزشی است (کارهای یدی، کوهنوردی، دویدن، شنا و...). ممکن است فرد را به سوی امور زیبایی شناختی، لطیف، فرحزا و قلبی فراخواند که مثلا به امور هنری و ادبیات بپردازد (شعر، موسیقی، خطاطی، نقاشی، شرکت در محافل ادبی و...). ممکن است غذایی که برای عاشق شکست خورده تجویز می شود، از مقوله های جسمی و قلبی نباشد، بلکه او را به تلاش عقلانی جدی فراخواند (مثلا پژوهشهای علمی، خصوصا میدانی و تجربی و...).
اینگونه نسخه ها گرچه ممکن است به عنوان دارو تلقی شوند که می توانند بی قراری های شکست در عشق را موقتا آرام نمایند، اما فی الواقع اینگونه توصیه ها، نسخه های دوانما هستند و حداکثر کارکرد آنها ایجاد نقشی مسکن و آرام بخش به صورت موقتی است و فرد بحران زده ممکن است از این فضا قانع نشده و مجددا به حالت اول بازگردد.
ب) نسخه هایی بر مبنای عشق:به نظر می رسد که پادزهر اصلی عشق، همان عشق است و تنها با عشق می توان توسن سرکش عشق را مهار نمود. عاشق شکست خورده در این میدان را نه می توان و نه جایز است که از نعمت وجود عشق، بازداشت. نمی توان او را از این فضا بیرون آورد، چون کسی که تجربه ی لحظه های شیرین، عمیق و جذاب عشق را داشته، با هیچ تجربه ی دیگری به آن حد و گستره از تجربه های هجر و وصل، لذت و غم، آرامش و اضطراب، نمی تواند برسد و درنتیجه، همیشه در عطش و تشنگی می ماند.
جایز نیست و نباید گوهر عشق را از کسی گرفت، زیرا برای مهمترین بعد وجودی آدمی، یعنی قلب، بهترین و لذت بخش ترین غذاست. از این رو آنان که در این موضوع به دنبال پاک کردن صورت مساله اند، بسیار به خطا می روند. اینجاست که باید برای جایگزینی فضای عشق، تنها و تنها به عشق تمسک جست. به عبارت دیگر نباید عشق را در آدمیان جابجا کرد، چون نیاز جدی است و جایگزینی مناسبتر، بلکه در حد خود ندارد، بلکه باید معشوق را جایجا کرد و تغیین داد. اما مصداق معشوقها برای چنین عاشق بحران زده یی در سه سطح قابل فرض اند:
اول، معشوقه ی فراانسانی:
مراد از مصادیق، معشوقه هایی هستند که جنبه ی تجرد داشته و قرار نیست عاشق با قالبی ملموس، مشهود و ملموس، مثل سایر اشیاء و آدمیان سروکار داشته باشد، بلکه با امور و مصادیق مجرد، غیرملموس و غیرمشهود مواجه است. به عبارت دیگر، برای فرار از عشق مجازی، می توان به دامن عشق حقیقی چنگ زد. از آنجا که ورود به فضای عشق حقیقی، توان، ادراک، تخیل و امکانات ویژه می طلبد، که کار هر کسی نیست، عاشق ناکام از آنجا که تمزین پرواز، تلقین حرکتهای سنگین روحی، تجربه ی تخیلهای عمیق و همه جانبه را دارد، بسیار مستعد است که در سطوح بالاتری نیز پرواز نماید. از این رو می توان به این گونه عاشقها گفت، وارد فضای عشق الهی و معنوی شوید، با خدا سودا کنید، با مسایل و اشخاص معنوی (مثلا معصومین) عشق بازی کنید و عطش وجودی خودتان را از سرچشمه های اصیل و سالم عشق فراانسانی سیراب کنید و با توکل و توسل به آرامش برسید.
این راه رفتنی، قابل وصول و نتیجه بخش است. (بد نیست از این زاویه تجربه های معنوی مولانا پس از ازدست دادن شمس تبریزی و استاد محمدحسین شهریار پس از نومیدشدن از معشوقه اش مورد توجه و تامل قرار گیرند). اما راهی است صعب و سنگین و از این رو در حد همه ی انسانها و هر سطح از عاشق فرومانده از راه نیست. اینجاست که در چاره جویی برای فرد شکست خورده در عشق، باید وزنه های سبکتر و قابل حملتر از عشق حقیقی پیشنهاد کرد، در عین حال که این راه را برای سالکان جدی، عاشقان توانا و روندگان با عزم جزم بازگذاشت و بر روی آن به عنوان راه حلی اساسی تکیه کرد.
دوم، معشوقه ی فروانسانی: ممکن است به عاشق خسته گفت که چرا از طبیعت زیبا بهره نمی گیری و با آن مانوس نمی شوی؟ چرا از این همه پرندگان و حیوانات متنوع و دوست داشتنی غفلت می کنی و چرا خودت را پایبند امور و مصادیق غیرانسانی نمی کنی که پاسخهای مناسبی نیز از آنان دریافت کنی. مثلا چرا به تغذیه و تربیت پرندگان زیبا نمی پردازی؟ چرا با آب و گل خلوت نمی کنی و آرامشت را از این طریق نمی جویی؟ چرا با پروراندن برخی حیوانات که قدرشناس و وفادارند، مشغول نمی شوی؟و... گرچه اینگونه معشوقه ها نیز جذاب اند و آدمیان زیادی را نیز دلبسته ی خود کرده اند، ولی برای کسی که تجربه ی عشق انسانی دارد و ناکام مانده است، این گونه معشوقه ها به جهت پایین بودن سطوح توانایی ها و جذابیت ها، قانع کننده نبوده و لذتش ناقص بماند و از این رو ممکن است فضای غم و تلخی شکست مجددا برای او احیا شود. از این رو این جایگزینی در عشق، گرچه مفید است و به عنوان معادلهای غیرکامل، قابل تجویزند، اما می توان نسخه های مناسبتری نیز برای این درد تجویز نمود.
سوم، معشوقه ی انسانی: در اینجا توصیه و تجویز آن است که اگر معشوقه یی به هر دلیل از دست رفت، چرا یکی دیگر در حد او و یاشد بهتر از او را برنگزیند؟ به جای یک انسان، به انسان دیگری مهر ورزید و به معاشقه نشست. ممکن است گفته شود که این تجویز سطحی و غیرجامع است. زیرا کسی که غرق در فضای سنگین عشق است، معشوقه ی سابق تمام فضای ذهنی و جانش را اشغال کرده است. او نه جایی برای مهرورزیدن (در حد عشق) به دیگران دارد و نه این فرصت و توان را دارد که برای جابجایی معشوق، عزم جزم کند و پادررکاب نماید. این اشکال بی وجه نیست، اما توصیه ی ما نیز بی قید و شرط نیست و با رعایت این قیود، برداشتن این بار ممکن می شود. در مسیر جایگزینی معشوق، باید به نکات زیر توجه داشت:
اولا: چنین فرد بحران زده از تجربه ی کارشناسان و از مشاوره با صاحبنظران، هرگز غفلت نورزد. زیرا آشنایان با پیچ و خمهای وجود آدمی و بحرانهایش، ممکن است راههای میانبر و حد وسطی را بشناسند که راه برون رفت از مشکل را برای دیگران بسیار تسهیل می نمایند.
ثانیا: تغییر معشوقه، یک شبه و در اندک زمان به سادگی ممکن نیست. از این رو به عاشق آسیب دیده باید فرصت داد تا اندکی از مشغله های وجودیش فروکش کند. تجربه های تازه تر نماید، با حوادث و مسایل نویی دست و پنجه نرم کند و اندک اندک از شعله های فروزان عشق، فاصله گیرد، تا قابلیت و ظرفیت تجربه ی جدید و دریافت محبت فرد جدید را پیدا کند و از سویی ببیند که در درون نیازی اساسی وجود دارد و پاسخ می طلبد، و از سوی دیگر به اینجا برسد که پاسخ شایسته برای آن حاجت ندارد، تا به فکر غذای مناسب برای رفع آن نیاز بیفتد.
ثالثا: آدمیان بر اساس باورهایشان زندگی می کنند. انسانها در قالبهای ذهنی و تصاویر ذهنی خود، پیش فرضهایی دارند که مبنای ادراک و کنش آنان است. برخی از این باورها صواب اند و باید حفظ و تقویت شوند. اما بسیاری از تصاویر ذهنی اگر غلط هم نباشند، این قابلیت را دارند که جایگزینهای مناسبتری پیدا کنند (و البته اگر غلط اند، باید جایجا شوند). عاشق نیز از معشوق پیشین و شرایط یک معشوق مطلوب و... پیش فرضهایی دارد که با تامل و با راهنمایی افراد محبوب، می تواند قالبهای ذهنی و پیش فرضهایش را جابجا کند، آنگاه آماده ی دریافت تجربه ی جدید خواهد شد.
رابعا: برای اینکه فضای سابق مورد غفلت و فراموشی قرار گیرد، حتما باید هر اثر، نکته، مطلب و اشیاء مربوط به فضای عشق پیشین در معرض دید و در دسترس عاشق ناکام نباشد. از این رو باید هر آنچه که خاطره ی گذشته را تجدید می کند، چاره جویی نمود و از آن عقبه رهایی یافت و فاصله گرفت، تا آنکه صفحه ی جانش آمادگی دریافت تجربه ی جدید را بیابد.حاصل آنکه با رعایت شرایط فوق (مشاوره، فاصله ی زمانی، تغییر تصویر ذهنی و محو آثار پیشین) می توان از تجربه ی شکست در عشقی رهایی یافته و با جایگزینی معشوق جدید، از زندگی لذت برد. واضح است که شرایط یادشده، بسترها را فراهم می کند و فرد بحران زده باید فعالانه بسترهای لازم را در این شرایط مناسب برای گزینش جایگزین مناسب فراهم کند و صفحه ی جانش را برای ورود فرد دیگر باز کند و آنگاه روح بحران زده و خسته اش به قرار برسد.
روایت درمانی
نظریه روایت معتقد است انسانها تمایل دارند زندگی خود را به شکل یک داستان منطقی، معنادار و پیوسته درنظر بگیرند، تا بوسیله آن بتوانند اهداف و توقعات آینده خود را پیش ببرند.این نظریه معتقد است آنچه بیش از خود وقایع و رویدادها در زندگی انسانها مهم است، مواجه معنایی افراد با این وقایع است، انسانها باید به عنوان خلق کننده های معنی درنظر گرفته شوند و روایت فرآیندی است که بواسطه آن، معنی شکل می گیرد، و تحول و تفسیر می یابد.در روایت با واقعیتهایی روبرو هستیم که افراد مختلف به شیوه های خاص خود آنها را روایت می کنند، و این روایت ها حاصل تفسیر افراد از تجارب زندگی شان است.روایت دربرگیرنده شناخت، نگرش، هیجان و احساسات افراد نسبت به زندگی شان است.از طریق روایت های افراد می توان به احساسات، هیجانات و نگرشهای آنان دست یافت.انسانها براساس روایت هایی که ساخته اند دست به کنش و عمل می زنند و این فرآیند سبب می شود احساس نمایند قادر به پیش بینی و کنترل زندگی خود هستند.
Epson و White(1990) یک داستان یا روایت خود را به این صورت تعریف کرده اند:« افراد در تلاش برای خلق مفهوم زندگی ، با تکلیف تنظیم تجاربشان از رویدادها در توالی زمان مواجه می شوند، این تنظیم باید به نحوی باشد که به شرح منسجمی از خود و دنیای اطرافشان دست یابند، باید تجارب خاص گذشته، حال و تجاربی که پیش بینی شده اند در آینده رخ خواهند داد، در یک سلسله خطی که گسترش دهنده این شرح است به هم بپیوندند.این شرح را می توان داستان یا روایت خود نامید.»
این دو نفر درباره مشکلات به طریقی اساساً متفاوت از پیشینیان خود صحبت می کردند.آنها مشاهده کردند که وقتی مشکلات بر زندگی افراد مسلط می شوند، داستانهایی که آنها درباره خودشان می گویند منفی و سرشار از مشکل می شود، آنها به «مکالماتی» اشاره کرده اند که به منظور حمایت از مردم در برابر مشکلات طراحی شده اند و به آنان در صف کردن منابع خود بر علیه مشکلات کمک می نماید.درطی «مکالمات سودمند» طیف وسیعی از تجارب زندگی – مواقعی که مردم تحت نفوذ مشکلات قرار گرفته اند و مواقعی که چنین نیست- به هم می آمیزند.هارلن اندرسون و هارولد گویشان در نظر گرفتن درمانگر در نقش کارشناس را رد کرده اند و در عوض این ایده را پیشنهاد کرده اند که درمان باید یک «کفتگوی مشارکتی» باشد.یکی از زیر مجموعه های روایت درمانی، دیدگاه راه حل های روایی است.اساس این دیدگاه بر این است که افراد دارای ترجیحاتی قوی هستند مبنی براینکه چطور دوست دارند خودشان را درنظر بگیرند، عمل کنند و توسط دیگران دیده شوند، این منظومه ترجیحات «دیدگاه برگزیده» نامیده می شود.قدرتمندی دیدگاه برگزیده بر سادگی و در عین حال تماس عمیق و آن هم با فهمماهیت مسایل انسانی و چگونگی حل آنها از طریق مکالمات برنامه ریزی شده، تکیه دارد.مردم وقتی در بهترین شرایط خود هستند که مطابق با آنچه که آرزو دارند باشند، عمل می کنند، فکر می کنند و خود را از دیدگاه دیگران تصور می کنند.مردم وقتی در بدترین شرایط خود هستند که در روشی متناقض با دیدگاه برگزیده خودشان، عمل می کنند، خود را می بینند و تصور می کنند دیگران آنان را در می نگرند.
مشکلات وقتی ظاهر می شوند و شدت می یابند که مردم فاصله{شکاف}هایی بین دیدگاه برگزیده از خود با اعمال و افکارشان درباره اینکه دیگران چقدر به آنان اهمیت می دهند، تجربه می نمایند.راه حلها و حل مسایل به عنوان گم کردن این فواصل ظاهر می شوند.فرض های روایت درمانی از این قرارند که مردم متخصصان اصلی زندگی خودشان هستند، مردم عادت ها، ارزش ها و توانایی هایی دارند که به آنان کمک می کند تا اثرات مشکلاتشان را در زندگی کاهش دهند.در این درمان ها با تاکید بر قدرت و شایستگی مردم، آنان به اعتراض برعلیه مشکلات متمایل می شوند.درمانگران راه حل های روایی این راهنمایی ها را در طی مکالمات یاری رسان به کار می بندند.- درمانگر توجه ویژه ای به داستان ها و تجاربی از گذشته و حال نشان می دهد که بازتاب نحوه ای هستند که افراد ترجیح می دهند خودشان را نبینند، عمل نمایند و توسط افراد مهم دیگر دیده شوند.
- درمانگران توجه می کنند که چطور مشکلات با عمل کردن مردم برطبق ترجیحات خود تداخل می نمایند.
- درمانگر و مراجع درباره اینکه آینده در هنگام حل مشکل چطور خواهد بود، بحث می نمایند.
- درمانگر روایت هایی از گذشته و حال را معین می کنند که با دیدگاههای برگزیده تطابق دارند و با اعمال و دیدگاههای پر زحمت که نگه دارنده مشکلات و مسایل هستند، متناقض اند.- درمانگر از مراجع «پرسش هایی رمزی» می پرسد، برای مثال از او
می پرسد که چطور فردی با صفات برگزیده پر کار و سودمند به بی علاقگی عمل کردن و احساس افسردگی رسیده است.
- درمانگر و مراجع توضیحاتی جانشین را درباره بسط مشکلات، ایجاد می نمایند که با نحوه ای که مردم دوست دارند دیده شوند هماهنگ و الهام بخش اعمال جدید است.- درمانگران مراجعان را تشویق می کنند تا درباره ترجیحات، امیدها و مقاصدشان با افراد دیگری که برایشان مهم هستند صحبت کنند.مکالمات مفید درون اتاق درمان، مکالمات یاری ساز بیرون از اتاق درمان را تولید می نمایند.براساس این دیدگاه وقتی مراجعان ملاحظه می نمایند که درمانگرانشان آنان را براساس شیوه های برگزیده خودشان می نگرند، آماده اند تا با گشودگی بیشتری درباره مشکلات خود صحبت نمایند، و احساس توانایی می نمایند تا راه حل های جانشین را درنظر بگیرند.آنان با احتمال بیشتری به منابع و نیرویشان توجه می کنند، و مشکلات جاری خود را به عنوان رازهایی درنظر می گیرند که مستلزم توضیح هستند تا حقایقی که نشان دهنده هویت آنان هستند.مردم اغلب دوباره مشکلات خود را مورد بازبینی قرار می دهند و یا روایت های جدیدی می سازند.در واقع یک جنبه بی همتای دیدگاه راه حل های روایی ادغام داستان گویی مجدد و تنظیم دوباره است.تنظیم دوباره به عنوان راهی برای تغییر دادن زمینه هیجانی(restoring)، مفهومی(reframing) یا دیدگاهی در ارتباط با موقعیتهایی که تجربه می شوند، تعریف شده است.در تنظیم دوباره موقعیت تجربه شده در چهارچوبی دیگر قرار می گیرند که داده های آن موقعیت را به همان خوبی یا حتی بهتر از چهارچوب قبلی تنظیم می نمایند.درواقع درمانگر و مراجع توضیحی جایگزین از تکامل تدریجی شکل را بسط می دهند که اجازه می دهد رفتارهای نگه دارنده مشکل کنونی reframe شوند.این توضیح اختیاری جدید با دیدگاههای برگزیده افراد هماهنگ است.تغییرات درمانی هنگامی رخ می دهند که مردم شروع به تعدیل رفتارهای خود می نمایند تا پذیرای چارچوب روایتی جدیدی شوند.در واقع می توان گفت reframing در مورد مشکلات فوری تر به کار می رود اما restoring در مورد زمینه ای وسیع تر از معنا(meaning)به کار می رود که تجارب گذشته ، اکنون و آینده را دربر می گیرد.دیدگاه راه حل های روایی با پایه مکالمات سودمند قرار گرفته است که به افراد اختیار تحت تسلط قرار دادن زندگی شان را می دهد و راه هایی را جستجو می کند که با روش های برگزیده بودن و رفتار کردن هماهنگ است.افراد در هنگام پریشانی و مواجه با مشکلات شکافهایی را بین آنچه دوست دارند باشند و انچه هستند و بین آنچه دوست دارند به نظر بیایند و نحوه ای که توسط دیگران دیده می شوند، تجربه می نمایند.و در واقع درمان کمک به افرادبرای نزدیک تر کردن این شکاف ها است.در واقع در این حالت روایت افراد از وضع کنونی و واقعی آنها به روایتی که از وضع ایده آل خود در ذهن دارند، نزدیک می شود.
فروید
محال است که به بیماری عصبی مبتلی گردد.
باور کن
باور کن کسی که چرایی زندگی را یافته است
با هر چگونه ای خواهد ساخت.
جملات بزرگان
شعر ارکستر پر هیجانی است که آواز طبیعت بشر و حوادث را به آمیخته است هوگو
آنچه را خود ایجاد می کنیم می توانیم می توانیم تعغییر دهیم . شاد هملستتر
از دیگران تقلید نکن خود را بشناس و آنچه هستی باش بدان در دنیا کسی مثل تو نیست. دیل گارنگی
برای ایمان داشتن باید حصار پیش داوری ها را برچید. پائلو کوئیلو
برای آن کس که ایمان دارد نا ممکن وجود ندارد. آنتونی رابینز
بزرگترین اختلاف انسان و حیوان فهم وفکر نیست بلکه اراده واختیار اوست. روسو
به توانایی خویش ایمان داشتن نیمی از کامیابی است0 روسو
به خویشتن اعتماد کن آنگاه راه زندگی را خو اهی یافت. گوته
پرسش های ما افکاار ما را می سازند . رابینز
تاچیزی را نپذیریم نمی توانیم تعغیرش دهیم . کارل یونگ
تائید وپذیرش خویشتن در زمان حال کلید دگرگونی هاست. لوئیز هی
ذهن خودرا از نتوانستن ها خالی کنید سا موئل جانسون
شکست باید انرژی خفته ما را بیدار کند. رومن رولان
غیر ممکن کلمه ای است که فقط در فرهنگ لغات انسان های احمق یافت میشود ناپلئون